عشق من....
انزلی چی آبای
دلبر من چو میبرد دل ز دلم به دلبری....
¤¤
هیچ دلی نمی کند با دل من برابری....
¤¤
تا خبری به او رسد از عطش خماریم....
¤¤
باده حواله می کند از لب طرد ساغری....
¤¤
صحبت دیگریست درچشم خمار و مست او....
¤¤
خوف نباشدش که من میل کنم به دیگری....
¤¤
ای که کمند زلف تو دام دل رمیده ام....
¤¤
از چه دل فتاده را میبری و نمی بری...؟
¤¤
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در یک شنبه 26 دی 1389برچسب:, ساعت
15:46 توسط abay0181| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |