عشق من....
انزلی چی آبای
وقتی که رفت و منو از یاد برد
هرچی که داشتم همه رو باد برد
تو کنج عزلت خودم نشستم
هر چی که آینه بود زدم شکستم
زخم زبونا رو به جون خریدم
از همه حتی از خودم بریدم
چه عشق ناروایی
چه درد بی دوایی
چه زخم ناتمومی
چه سرنوشت شومی
با تو ام ای که آبرومو بردی
کشتی منو اما خودت نمردی
مثل یه کابوس اومدی و رفتی
آتیش به زندگیم زدی و رفتی
رفتی و من موندم و خاکسترم
بلای تو کاش نمی اومد سرم
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در 24 خرداد 1389برچسب:, ساعت
20:42 توسط abay0181| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |