عشق من....

انزلی چی آبای

تو جنگ ابرای بهار افتادم و در نمیام
چشمامو سرزنش نکن از پسشون بر نمیام
پیر شدم تو این قفس یه کم بهم نفس بده
رحم و مروتت کجاست جوونیامو پس بده
فکر نمی کردم بذاری
زار و زمین گیر بشم
فکر نمی کردم که یه روز
این جوری تحقیر بشم
اون همه که دلم برات به آب و آتیش زده بود
حتی اگه سنگ بودی دلت به رحم اومده بود
دلش نخواست و نمی خواد یه روز به حرفام برسه
شاید می خواد رقیب من به آرزوهام برسه
پسند من تو هستی که این همه بخت من سیاست
دلبر خود پسند من قله ی خوشبختی کجاست
ازت می خواستم بمونی بهت می گفتم که نری
این روزا نیستی اما باز به پات می افتادم که نری
تو فکرتم اما دلم
هی میگه فکرشم نکن
یه کم به فکر تو نبود
پس دیگه فکرشم نکن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 24 خرداد 1389برچسب:,ساعت 20:36 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com